۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

و اين افسانه‌اي است با عبرت بسيار...



و حسنك را سوي دار بردند و به جايگاه رسانيدند، بر مركبي كه هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و آواز دادند كه سنگ دهيد، هيچ كس دست به سنگ نمي‌كرد و همه زار زار مي‌گريستند، خاصه نشابوريان. پس، مشتي رند را سيم دادند كه سنگ زنند و مرد، خود مرده بود كه جلادش رسن به گلو افگنده بود و خبه كرده. اين است حسنك و روزگارش....او رفت و اين قوم كه اين مكر ساخته بودند نيز برفتند، رحمه‌الله عليهم. و اين افسانه‌اي است با عبرت بسيار.



وضع آوردن حسنك به پاي دار، تاريخ بيهقي، جلد اول.