۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

فساد شدید در ایران و افغانستان

تاریخ انتشار مقاله 18/11/2009 به روز شده 18/11/2009 08:45 TU
سازمان شفافیت بین‌المللی* گزارش سالانۀ خود را منتشر ساخت. این گزارش کشورهای جهان را بر حسب شیوع فساد در بخش‌های دولتی رده‌‌بندی می‌کند. بر اساس این گزارش ایران در میان ۱۸۰ کشور جهان، در ردۀ ۱۶۸ و افغانستان در ردۀ ١٧٩قرار دارد.
سازمان شفافیت بین‌المللی* گزارش های سالانۀ خود را بر حسب ارزیابی از فساد دولتی تنظیم می‌کند. معیارهایی چون اختلاس، ارتشاء، خرید و فروش پست‌های دولتی، فساد مالی در میان سیاستمداران و مقام‌های دولتی و عدم مبارزه علیه مواد مخدر، در این بررسی ها مورد توجه قرار می گیرند. پژوهش های کارشناسان و نظرسنجی های متعدد، مبنای قضاوت های این سازمان است.
در آخرین گزارش سازمان شفافیت بین‌المللی، نام ۱۸۰ کشور جهان به چشم می‌خورد. در این فهرست کشور زلاند نو بیشترین امتیاز را به دست آورده و در مقام اول قرار گرفته است.
پس از زلاند نو، به ترتیب دانمارک، سنگاپور، سوئد و سوئیس قرار دارند. فرانسه در ردیف بیست و چهارم، آلمان در ردیف چهاردهم، انگلستان هفدهم و ایالات متحدۀ آمریکا در ردیف نوزدهم جا گرفته اند.
سازمان شفافیت بین‌المللی، سومالی را فاسدترین کشور جهان شناخته است. افغانستان به ویژه به دلیل رواج قاچاق مواد مخدر، در ردۀ ۱۷۹ یعنی یکی مانده به آخر قرار دارد. کشورهای برمه، سودان و عراق نیز جزو فاسدترین کشورهای جهان شناخته شده اند.
جمهوری اسلامی ایران با کسب ۸/ ۱ امتیاز از روی ١۰، مکان ۱۶۸ ‌جدول را به خود اختصاص داده است. کشورهای بوروندی، گینه، هائیتی و ترکمنستان با ایران هم رتبه هستند.
در گزارش امسال، دلایل شیوع فساد در افغانستان به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. سازمان شفافیت بین‌المللی می نویسد که طی دو سال اخیر، فساد در دولت افغانستان افزایش داشته است.
در این گزارش آمده است: "دولت های آسیب پذیر و شکننده که گرفتار جنگ و درگیری های مداوم هستند، در انتهای جدول رده بندی دیده می شوند".
سازمان شفافیت بین‌المللی که در سال ۱۹۹۳ توسط پتر ایگن، رییس پیشین بانک جهانی تاسیس شد، هم اکنون در بیش از صد کشور جهان فعالیت دارد.


عدم تحویل سوخت ٢٠٪ مساوی با ادامۀ غنی سازی در داخل است

تاریخ انتشار مقاله 11/10/2009 به روز شده 11/10/2009 09:16 TU

سخنگوی سازمان انرژی اتمی گفت در صورتیکه مذاکرات برای تامین اورانیوم غنی شده با کشورهای گروه شش موفق نباشد، ایران اورانیوم مورد نیاز برای تامین سوخت راکتور تهران را در داخل غنی خواهد کرد.
راکتور اتمی تهران به اورانیوم غنی شدۀ بیست درصدی نیاز دارد تا بتواند به تولید ایزوتوپ های هسته ای مورد استفاده در درمان سرطان ادامه دهد.
به گفتۀ علی شیرزادیان، ایران توانایی و تکنولوژی غنی کردن اورانیوم و تامین سوخت مورد نیاز را دارد. وی افزود در مذاکرات هفتۀ آینده با سران شش کشور گروه شش، ( فرانسه، آلمان، انگلیس، آمریکا، روسیه و چین)، با اتکا به این تکنولوژی، ایران با دست پر بر سر میز مذاکرات خواهد نشست. وی افزود در صورتیکه تامین سوخت از سوی این کشورها با تعلل صورت گیرد، و یا سوخت بیست درصدی تحویل داده نشود، ایران راساً به تهیۀ سوخت اتمی مورد نیاز خود خواهد پرداخت.
وی گفت:" ایران عضو آژانس انرژی اتمی است و از آنجاییکه آژانس در مذاکرات تامین سوخت راکتور تهران حاضر است، در نتیجه تضمینی برای اجرایی شدن قرارداد احتمالی برای تامین سوخت این راکتور خواهد بود".
به گفتۀ سخنگوی سازمان انرژی اتمی، ایران شانزده سال پیش سوخت مورد نیاز خود را از کشور آرژانتین تهیه کرده بود و مقدار سوخت باقیمانده برای یکسال و نیم آینده کافی است.
علی شیرزادیان تامین سوخت از خارج از کشور را اقتصادی تر دانست و گفت خرید یکجای سوخت بیست درصدی راکتور تهران بصرفه تر از راه اندازی خط تولید اورانیوم برای تولید دویست کیلوگرم اورانیوم غنی شده با پنج درصد است.
این مقدار اورانیوم غنی شده تنها برای سوخت مورد نیاز در تقویت ایزوتوپ های درمانی کافی است و برای ساخت بمب اتم، باید اورانیوم به غنی سازی نود درصدی برسد. بر اساس گفتگوها، ایران اورانیوم ٥⁄٣ درصدی به کشور مبدا خواهد فرستاد و اورانیوم غنی شدۀ بیست درصدی تحویل خواهد گرفت. ایران از کشور روسیه بعنوان کشور تامین کنندۀ سوخت مورد نیاز خود نام برده است.

كسي از روزنامه نگاران ايراني خبري ندارد

به قلم : آتوسا راوش
"منتشر شويد" نام مقاله اي بود كه توسط مسعود بهنود در سال 77 در نشريه ي جامعه به چاپ رسيده، و در آن به موضوع تعطيلي يكي از نشريات اصلاح طلب آن زمان (كه تا جايي كه به يادم مي آيد نشريه خرداد به مدير مسئولي آقاي عبداله نوري بود) پرداخته شده بود. در آن مقاله آقاي بهنود به بازگويي خاطرات خود از تعطيلي نشريات در زمان شاه پرداخته، واز تكيه كلام نيروهاي نظامي وانتظامي كه دردفاتر نشريات حضور مي يافته وبراي تعطيلي نشريه و پراكنده كردن كاركنان آن به آنان كرارا متذكر مي شده اند كه منتشر شويد يعني تجمع نكرده و پراكنده شويد برداشتي بديع نموده بود؛ بدين معني كه همين اصطلاح را به قرينه براي تعطيلي نشريات در دوران اصلاح طلبان به كاربرده و مي افزايد: ما درآن زمان منتشر مي شديم بدين معني كه در پي تعطيلي يك نشريه دراندك زماني نشريه اي ديگر را راه اندازي مي كرديم و دوباره روز از نو و روزي از نو.
اين روزها اما براي خبرنگاران نشريات منتقد نه از روز نو و نه البته از روزي اي نوخبري نيست. خبري نيست زيرا به زعم يكي از دست اندركاران امرفرهنگ و نشر دولت دهم، تعطيلي پي درپي روزنامه ها ي منتقد لطفي است كه هيئت منصفه نشريات درباره ي آنان اعمال نموده، چه بنابر تحليل ويافته هاي اين مسئول محترم، نشريات تعطيل شده با تعداد تيراژ كم، خود به خود به ورشكستگي و تعطيلي كشيده مي شدند وهيئت منصفه با اين كار اگرچه ننگ و هزينه ي تعطيلي يك نشريه را به جان خريده اما توانسته آبروي نشريه ي تعطيل شده را حفظ كند. با اين همه لطف ديگر روشن است كه پرس و جواز وضعيت روزنامه نگاران شاغل دراين دسته از نشريات البته بي سليقگي و به مثابه شمردن دندان هاي اسب پيش كشي است.
روزنامه نگاراني كه بعد از خرداد سال 76 و با به روي كار آمدن اصلاح طلبان وارد عرصه ي كار روزنامه نگاري شدند را مي توان عمدتا به دو دسته تقسيم كرد. دسته اول روزنامه نگاران با سابقه و داراي تجربه ي كاري در حوزه روزنامه نگاري در نشريات رسمي و يا تخصصي كه سابقه ي فعاليت برخي از آنان حتي به زمان رژيم سابق نيز باز مي گشت و دسته ي دوم روزنامه نگاراني كه از سابقه ي كمتري درعرصه ي روزنامه نگاري برخوردار بودند و يا اصلا سابقه ي كاري در اين حوزه نداشته اند، ليكن دغدغه آزادي و ايجاد اصلاحات در حوزه هاي مختلف سياسي، فرهنگي، اجتماعي در نبود احزاب پاي آنان را به عرصه ي روزنامه نگاري كشانده بود.
روزنامه ي جامعه به عنوان اولين و منحصربفردترين نشريه ي اصلاح طلب از اين نوع قابل ذكر است، كه به سرپرستي ماشا ا...شمس الواعظين و با همكاري تني چند از نيروهاي اصلاح طلب توانسته بود به خوبي چنين تركيبي را فراهم نموده و دست به انتشار اولين روزنامه ي جامعه ي مدني در ايران بزند، كه در عين داشتن صدايي متفاوت از نشريات رسمي و دولتي با رويكردي منتقدانه با سبك و سياق نشريات حرفه اي رسمي به چاپ مي رسيد. با به تعطيلي كشيده شدن پي در پي نشريات اصلاح طلب كم كم بدنه ي قديمي تر اين دسته از نشريات از آنان جدا شده و از آن جايي كه افرادي با مشي سياسي خاصي نبوده و روزنامه نگاري براي آن صرفا يك شغل بود و نه يك عرصه ي فعاليت سياسي، يا در نشريات تخصصي مشغول به كار شدند و يا با نشريات جناح راست كه در آن دوران تعداد آنان نيز به تدريج در حال افزايش بود همكاري كرده وبر خلاف روزنامه نگاران متعهد به جنبش اصلاح طلبي قداستي براي امر روزنامه نگاري از اين زاويه قائل نبودند.
در دوران اصلاحات همواره با تعطيلي يك نشريه اين اميد براي روزنامه نگاراني با بينش هاي سياسي اصلاح طلبانه و منتقد وجود داشت كه بعد از مدتي نشريه اي جديد با مشي انتقادي برپا خواهد شد و آنان قادر خواهند بود در آن نشريات به كار خود ادامه دهند اگر چه كار در اين دسته از نشريات همواره با دغدغه ي بيكاري و بعضا بي پولي و كسري پرداخت حقوق همراه بود اما اميد به ايجاد تغيير در فضاي فرهنگي و سياسي ايران اهميت اين دسته از امور را در ديد اين دسته از روزنامه نگاران به حداقل مي رساند.
با روي كار آمدن دولت نهم و تعطيلي پي در پي نشريات اصلاح طلب بدون حيات نشريه اي جديد كم كم روزنامه نگاران شاغل در نشريات منتقد را با مشکلات جدي مواجه كرد. روزنامه نگاراني كه اگر چه عنوان روزنامه نگار را داشتند اما از آن جايي كه داراي مواضع سياسي خاص بودند قادر به جذب در هر نشريه اي نبوده و در عين حال فضاي فعاليت براي آنان در عرصه هاي مورد نظر روز به روز تنگ تر و تنگ تر مي شد. اگرچه تعدادي از اين روزنامه نگاران توانستند با سازمان ها و مراكز ژورناليستي خارج از كشور ارتباطاتي برقرار نموده و در اوايل شروع به كار دولت نهم از كشور خارج شدند، ليكن تعداد اندكي از آنان موفق شدند در حوزه ي كاري خود مشغول به كار شوند و مابقي يا مجبور به تن دادن به مشاغل غير روزنامه نگاري براي گذران زندگي شدند و يا اينكه ترجيح دادند تا ادامه تحصيل داده و به كلي روزنامه نگاري را كنار بگذارند. اما جمعي كه پاي در خانه و كاشانه داشتند و به دلايل مختلفي ميل و يا توانايي كوچ به دياري ديگر را نداشتند و چراغشان در همين سرا مي سوخت، ماندگار شدند و به اميد گذراندن اين روزگار و آمدن روزگاري نو كم كم در مشاغل خدماتي بخش خصوصي از جمله ويزيتوري مشغول به كار شدند، زيرا براي آنان كه روزگاري در نشريه اي قلم مي زدندو دستي هم در نقد داشتند در عرصه هاي مشاغل دولتي جايي وجود نداشت. اما بعد از انتخابات رياست جمهوري دهم و حوادث پس از آن، آن دسته از روزنامه نگاراني كه نه به خارج رفته و نه در مشاغل خدماتي جذب شده بودند و همچنان در اندك روزنامه هاي منتقد مشغول به كار بوده و يا به عنوان روزنامه نگار مستقل دست به كار روزنامه نگاري مجازي شده بودند، دچار بيشترين آسيب ها گرديدند. نزديك به پنجاه تن از آنان زنداني شده و مابقي كه در يكي دو روزنامه كم رمق منتقد مشغول به كار بودند خانه نشين شدند. اين روزها اما كسي از روزنامه نگاران خانه نشين ايراني سراغي نمي گيرد. كسي نمي داند آناني كه نان آور خانواده هستند و بعد از نزديك به ده سال و يا بيشتر، كار در نشريات مختلف اصلاح طلب از هر گونه امكاني از جمله بيمه ي بيكاري و بيمه ي درمان محروم هستند چگونه روزگار مي گذرانند؟ تكثر كارفرمايان و بعضا عدم بستن قراردادهاي مناسب و مطابق با قانون كار با اين دسته از روزنامه نگاران، به دليل كوتاه بودن عمر نشرياتي كه آنان در آن ها مشغول به كار بوده اند باعث گرديد تا آنان از حداقل امكانات دوره ي بيكاري محروم باشند و آناني كه روزگاري دل در گرو قلم وقداست آن داشتند اين روزها خرده سرمايه هاي زندگي خود را براي گذران روزگار به حراج گذارده اند، حتي اگر اين سرمايه فرشي چند متري باشد كه زماني بر آن مي آسودند.
اين روزها از نزديك به 2000 روزنامه نگاري كه عضو انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران بودند، (بودند زيرا كه اين تنها تشكل صنفي روزنامه نگاران در ايران چندي قبل به دستور دادستان سابق تهران قاضي مرتضوي به تعطيلي كشيده شد)،تنها تعداد اندكي هستند كه به شغل و حرفه اي مشغول اند، مابقي يا در زندان جاي خوش نموده يا از ترس زندان خود پيشاشيش سايت ها را تعطيل كرده و يا در به در در پي دست و پا كردن شغلي حتي اگر اين كار بايگاني و ثبت و ضبط مدارك و يا مكاتبات يك شركت يا يك اداره باشد هستند و يا در بهترين حالت در روابط عمومي هاي حوزه هايي كه زماني خبرنگار آن بوده اند البته آن هم به شكلي غير رسمي و غير قراردادي و تنها به حسب دوستي با مسئول روابط عمومي اداره خاص با وحشت دائم از بيكاري مشغول مي باشند. آناني هم كه روزگاري مي انديشيدند تنها تشكل صنفي و مدني در حوزه ي نشريات؛ يعني همان انجمن صنفي تعطيل شده، قادر خواهد بود تا بر دردهايشان درماني باشد، گاه با گذر از خيابان شهيد كبكانيان تهران و مشاهده مهروموم هاي دادستاني بر در ساختمان آن با خود مي گويند: كجا تواند عصا باشد كوري بر كور ديگر؟ با اين حال كسي نمي داند در آينده چه خواهد شد اما روزنامه نگاراني كه زماني در ساختمان هاي كوچك نشريات اصلاح طلب، خبر و گزارش در دست، مسير تحريريه تا واحد فني را با شتاب طي مي كردند و در دل هزاران اميد به آينده داشتند اين روزها بيمناكتر از هميشه به آينده خود مي انديشند. راستي كسي از روزنامه نگاران ايراني خبري دارد؟